loading...

معمولیات

فهمیدم که معمولی ام

بازدید : 403
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 7:36

بارها آمده‌ام سر زده‌ام اما نشده بنویسم. یعنی نوشتنم نیامده.

کارها چنانکه تخته پاره روی آب می‌ماند روی هوا مانده‌اند . نه برای یک روز دو روز برای مدتهاست برای یک عمر است.

از همان وقتهاست که می‌گویم یکی بیاید مرا بکند مگر ذهنم درگیر تجاوزش شود و از این هوهاهوی نامفهوم ِ درمانده کننده خلاص شوم. گوش‌هایم حتی توان تحمل ذرات هوا را ندارند.

ظهر قهوه خورده‌ام.

صبح قرصم را فراموش کرده‌ام نخورده‌ام.

عصر نبایست اما خوابیدم.

حالا نبایست اما بیدارم. صبح زود باید بلند شوم بروم سرکار. و این وضعیت ریشه‌ی کلفتی در خیلی بی‌پول بودنم دارد.

چه فایده؟

حتی از ملامت خودم خسته‌ام گمانم اگر شما هم مثل منید بیایید کنار من دراز به دراز بیافتید بلکه شاید فرجی شد، حالی آمد تکانی دادیم به هم.

ههعی.

فاعک.

حال خوبت حال بدم را خوب میکند🥰
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی